جدول جو
جدول جو

معنی علی صالحی - جستجوی لغت در جدول جو

علی صالحی
(عَ یِ لِ)
مالکی. متوفی در سال 1324 هجری قمری او راست: رساله فی تحقیق مبادی ءالعلوم الاحد عشرالمستعمله فی الازهر و بها الامتحان. (از معجم المؤلفین از معجم المطبوعات سرکیس ص 1364 و فهرس الازهریه ج 6 ص 192)
ابن آیبک ترکمانی صالحی. ملقب به نورالدین و ملقب به منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام. رجوع به علی بحری (ابن آیبک...) شود
ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود
ابن محمد بن علی بن سلیم دمشقی صالحی شافعی سلیمی. ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سلیمی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
دهی است کوچک از دهستان دیمچه، بخش گتوند، شهرستان شوشتر. واقع در 13هزارگزی جنوب باختری گتوند، و یک هزارگزی شمال خاوری راه دزفول به شوشتر. این ده دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ابن قلاوون صالحی. فرزند سلطان ملک منصور از ملوک مصراست که بسال 662 هجری قمری زاده شد و بعد از وفات پدرش بتخت نشست و قصد بلاد شام کرد. و با فرنگان جنگید واز ایشان عکه و صور و صیدا و بیروت و قلعۀ روم و همه ساحل را ستد. او از شجعان بخشندگان روزگار است. شعراء را درباره او مدائحی است یکی از ممالیک او را بمصر بر پنهانی کشت. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لِ)
ابن موسی بن علی بن موسی بن محمد بن خلف انصاری سالمی اندلسی جیانی. مشهور به ابن ارفع رأس و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی انصاری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لِ)
ابن سعید بن سعد بن زید بن محسن حسینی طالبی. از اشراف مکه. وی در سال 1130 هجری قمری پس از عزل برادرش عبدالله به امارت مکه برگزیده شد. و در آن هنگام حکومت مکه در دست عثمانی ها بود و این علی بن سعید مدت هفت ماه و چهار روز امیربود و به واسطۀ بی نظمی هایی که در مکه و نواحی آن روی داد از جانب والی عثمانی عزل شد و در سال 1142 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی از خلاصهالکلام ص 169)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صُ لَ)
ابن محمد بن علی صلیحی. مکنی به ابوالحسن (ویا ابوکامل). وی مؤسس سلسلۀ سبعیۀ بنی صلیح در یمن بود. پدر او محمد در یمن به امر قضا اشتغال داشت و عامر بن عبدالله رواحی داعی با او دوستی می ورزید و این دوستی سبب ایجاد علاقه ای بین عامر و علی که در آن موقع کودکی بیش نبود گردید. و چون عامر درگذشت کلیه کتب و رسائل و اسرار خویش را به علی بن محمد سپرد. و علی به واسطۀ هوش و ذکاوتی که داشت در اندک مدتی کتب بسیار آموخت و مشهور خاص و عام گردید چنانکه همه یقین داشتند که روزی سراسر یمن به تصرف او در خواهد آمد. علی مخفیانه برای المستنصر خلیفۀ فاطمی مصر دعوت میکرد ولی چون از ’نجاح’ امیر تهامه بیم داشت با او از در دوستی درآمد و وی را بوسیلۀ کنیزکی که به او اهدا کرد مسموم ساخت. در سال 453 هجری قمری دعوت خویش را با اجازۀ المستنصر آشکار ساخت و در ظرف دو سال یعنی تا اوایل سال 455 هجری قمری سراسر یمن را به تصرف در آورد و در صنعاء مستقر گردید و تمام امیرانی را که قلمرو آنها را تصرف کرده بود به گرد خویش جمع کرد. در سال 473 هجری قمری وی به قصد حج راه کعبه را پیش گرفت، ولی در راه گرفتار سعید أحول پسر ’نجاح’ گردید و بدست او به قتل رسید. صلیحی اشعاری نیکو نیز میسرود. (از وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 404)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
مولانا علی صانعی، از ولایت باخرز بود و بیشتر مثنوی میگفت. از اوست:
بتو هر که او دعویی میکند
چه دعوی که بی معنیی میکند
تو را میوه شیرین و او راست تلخ
چو سیب سمرقند و آلوی بلخ.
و این رباعی بر مولانا عبدالرحمن جامی میخوانده و با این فضل وزیر بوده و بسی ظالم و جبار، ناچار به حکم عزیز قهار به سیاست شاهی گرفتار گشت و دمار از روزگار او برآمد و معنی ’فتلک بیوتهم خاویه بما ظلموا’ (قرآن 52/27) محقق شد. قبر وی دردیه خود او در ’زره’ است. این دو بیت نیز از اوست:
تا فراق تو من دلشده را پیش آمد
به صد اندوه غم و درد و بلا پیش آمد
گر دهد دست که روزی به وصال تو رسم
با تو گویم که مرا بی تو چها پیش آمد.
(مجالس النفائس ص 52 و 226).
در دستورالوزراء آمده که خواجه علاءالدین علی الصانعی در سلک اشراف ولایت باخرز سمت انتظام داشت و چون نسب شریفش به آل برمک می رسید پیوسته رایت مفاخرت می افراشت. به حدت طبع و جودت ذهن و وفور جود و سخاوت نسبت به اهل علم و فضیلت موصوف و معروف به ود و درمبادی اوقات پادشاهی سلطان حسین میرزا قدم در مسند وزارت نهاد و در آن امر خطیر شروع کرد. و بنا بر آنکه در صفت کفایت ظاهر گشته و بر عجزه و رعایا حیف و تعدی جایز میداشت و پیوسته نسبت به شرکای خود نقش تقریر و تزویر بر صفحۀ خاطر و لوح ضمیر می نگاشت، مزاج شریف جناب خداوندگاری مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علیشیر در بارۀ او تغییر یافت و دیگر اسباب، مددعلت شده، پرتو غضب جناب جلال سلطانی بر وجنات احوال او تافت و در وقتی که خواجه صانعی در جرگه ایستاده بود یکی از یساولان به موجب فرمان دستار او را که بغایت کلان بود برداشته و در گردنش انداخت. در آن حال جناب امیر روی به صاحب تاج و سریر آورد و گفت:
چو بار سر سبک کردی سبک کن بار گردن هم.
بالجمله خواجه صانعی مؤاخذ و معاقب گشت و پس از آنکه مبلغ کلی به دیوان فرودآورد در بالا خانه زندان محبوس شد و زمان حبس او قرب سی سال امتداد یافت. در آن ایام غزلی غراء در سلک نظم کشید و نزد جناب مقرب الحضرهالسلطانی فرستاد که مطلع آن اینست:
آنکه هرگز نشنود گوش تو فریاد منست
وآنکه هرگز نگذرد بر خاطرت یاد من است.
اماهیچ فایده بر آن مترتب نگشت و جناب امیر از سر ایذای او درنگذشت. چنان استماع افتاد که خواجه صانعی در مدت حبس به کسب فضایل پرداخت و روی به مطالعۀ مقدمات علوم آورد و تا مختصر تلخیص مطالعۀ کرد و ایضاً به شرف حفظ کلام الله العلام مشرف گشت و قصیدۀ مصنوع خواجه سلمان ساوجی را تتبع کرده اکثری را از آن صنایع به قلم پیروی بر صفحۀ بیان نقش نمود. (از دستور الوزراء صص 397- 399). سپس چون خواجه سیف الدین مظفر شبانکاره مورد خشم سلطان حسین میرزا واقع شد و امر به قتل او داد در آن مجلس که سلطان را غضبی سخت فراگرفته بود یکی از نواب گفت که خواجه صانعی تا چند در زندان محبوس خواهد بود پادشاه فرمود که او را نیز امروزسیاست کنند و در آن روز که از جملۀ ایام محرم الحرام سنۀ بود خواجه مظفر را بر دروازۀ ملک به دار آویختند. یکی از فضلا این رباعی را در این باره بنظم آورده:
ای دیده به عالم ستم کاره نگر
در خواجگی جهان خونخواره نگر
از حالت صانعی برو تجربه کن
در حال مظفر شبانکاره نگر.
(از دستور الوزراء صص 399- 400)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لِ)
ابن جعفر بن خضر مالکی جناجی نجفی. وی فقیه و اصولی و مجتهد و ادیب و شاعر بود. در نجف متولد شد و در ماه رجب سال 1253 هجری قمری در کربلا به طور ناگهانی درگذشت و جسد او به نجف منتقل شد و دفن گردید. او راست: 1-حاشیه بر بغیه الطالب لعمل المقلدین، از پدرش جعفر. 2- شرح بر روضتین. ’مالکی’ نسبت به آل مالک از قبایل عرب در عراق است. و ’جناجی’ نسبت به ’جناجیا’ از قرای سواد عراق است. (از اعیان الشیعه ج 41 ص 101)
ابن انجب ابی المکارم المفضل بن ابی الحسن علی بن ابی الغیث مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفر بن ابراهیم بن حسن لخمی مقدسی اسکندرانی مالکی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مقدسی شود
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارۀ کندی محلی سخاوی مالکی. ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی (ابن جباره...) شود
ابن مفضل بن علی بن مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفر لخمی مقدسی اسکندرانی مالکی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به شرف الدین. رجوع به علی مقدسی شود
ابن عبدالقادر بن عبدالرحمان بن علی بن علی بن علی بن أمین علوی اندلسی جزایری مالکی شاذلی. رجوع به علی اندلسی شود
ابن عمر بن احمد بغدادی مالکی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. رجوع به علی قصار (ابن احمد بغدادی...) شود
ابن ابراهیم بحری مصری مالکی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. از قضات قرن نهم هجری. رجوع به علی مصری شود
ابن عبدالصادق بن احمد بن عبدالصادق بن محمد بن عبدالله عیادی مالکی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عیادی شود
ابن خلف بن عبدالملک بن بطال بکری قرطبی مالکی. مشهور به ابن لجام و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قرطبی شود
ابن عبدالواحد بن محمد بن عبدالله بن عبدالله بن یحیی انصاری سجلماسی جزایری مالکی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سجلماسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لَ)
ابن عبدالله بن محمد بن حسن جذامی مالقی نباهی. مشهور به ابن حسن و مکنی به ابوالحسن. فقیه و ادیب ومورخ قرن نهم هجری قمری وی در سال 813 هجری قمری در مالقه متولد شد، سپس عهده دار امر قضاء در غرناطه گردید و دوباره با سمت سفیر سیاسی از غرناطه به فاس رفت. وی در سال 892 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- المرتبه العلیا فیمن یستحق القضاء و الفتیا، در دو جزء. 2- نزههالبصائر والابصار. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لِ)
ابن سالم بن مخارق والبی. مولای عباس بن عبدالمطلب. متوفی در سال 123 هجری قمری او را تفسیر است برقرآن کریم. (از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 667)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ بَ)
ابن احمد بن اسعد بن ابی بکر بن محمد بن عمر بن ابی الفتوح بن علی بن ابی الفتوح بن علی بن صبح اصبحی یمنی، ملقّب به ضیاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. وی فقیه بود و درسال 644 هجری قمری متولد شد و در سال 700 یا 703 ه. ق. درگذشت. او راست: معین اهل الفتوی علی التدریس والفتوی، در دو مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات الشافعیۀ اسنوی ج 168. طبقات الشافعیۀ سبکی ج 6 ص 142. العقوداللؤلؤیه ج 1 ص 353. کشف الظنون ص 1744)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صَ)
ابن حسن صقلی قزوینی. محدث و حافظ بود و به سال 403 یا 404 هجری قمری درگذشت. او راست: سرورالاسرار من کلام الشیوخ للاخبار. (از معجم المؤلفین از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 220). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
ابن حسن بن حبیب صقلی لغوی. مکنی به ابوالحسن. ابن قطاع نام او را آورده و گوید که وی ازلغویان انگشت شمار بود و در نقد شعر و معانی آن نیز تبحر داشت. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 115)
ابن جعفر بن علی سعدی صقلی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی (ابن جعفر بن علی...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن جعفر بن عبدالله بن حسین بن احمد بن محمد بن سعدی صقلی، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی بن جعفر بن علی سعدی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن احمد بن علی بن سلیمان فالی. مکنی به ابوالحسین. محدث و مؤدب بود ودر ذی حجۀ سال 448 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب الاستقامه. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1389 و ایضاح المکنون ج 2 ص 266 و هدیه العارفین ج 1 ص 688). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا